سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ دل نوشته های شما با حاج احمد متوسلیان و یاران دربندش
منوی اصلی
مطالب پیشین
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
لینک دوستان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید دیروز : 10
  • کل بازدید : 67385
  • تعداد کل یاد داشت ها : 21
  • آخرین بازدید : 103/2/6    ساعت : 2:59 ع
دوشنبه 91/10/25 4:41 ص

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام حاج احمد؛


همیشه به این فکر می کنم،که اگه یه روز آزاد بشی و برگردی ایران و با شرایط فعلی روبرو بشی،

چه حالی میشی؟فکر می کنم اگه ببینی چه جوری خواص بی بصیرت آقا رو تنها گذاشتنو فتنه به

پا کردن،اگه ببینی که حتی حرمت روز عاشورا رو نگه نداشتن و کف و سوت زدن،اگه ببینی این

دخترا بی حجاب رو که چه جور تو خیابونا رو خون شهدا پا می ذارن،اگه ببینی ....خلاصه

حاج احمد،ما شرمنده ایم بابت همه این کوتاهی ها،کم کاری ها،نمی دونم اون موقع

چی جوابتو بدیم،اصلا چه جوری رومون می شه بهت نگا کنیم .......

خیلی دلم گرفته حاج احمد،برامون دعا کن.

 

دل نوشته ای از خانم :  

سیده زهرا حسینی قلعه نی
 

 

 

 





      


بسم الله الرحمن الرحیم

 

درد دل های سردار قاسمی با حاج احمد متوسلیان 


تاریخ اما چقدر عجیب است که احمد جان یکی می‌شود مثل تو و همت که یک کتانی چینی و یک پیراهن کهنه سپاه با آرم "واعدوا لهم ماستطعتم من قوه" که در آن هواپیمای اعزامی با زیارت عاشورا و گریه گفتید بچه‌هایی که از فتنح‌المبین و بیت‌المقدس و کردستان به این هواپیما آمدید، می‌خواهیم این سری جایی برویم که شاید جنازه‌‌هایتان برنگردد، یک‌بار دیگر وصیت بنویسید. این تعداد آدم کمربسته و استشهادی را با خودش برده است که برای قصاص‌گیری اهل بیت رسول‌الله پای کار آمده باشند.

همه کسانی که این روزها دغدغه این را دارند که کاری کنید که مسئول مربوطه خود را تکانی بده و ما را لای گونی‌های برنج گوشت لب توپ هم که شده بفرست به سرزمین‌های اشغالی، این شور و عشق از یک فرمانده‌ای است که آن روزها جمعیتی را برای یک مبارزه واقعی و میدانی بسیج کرد و پای کار آورد.

اما احمد جان! بد نیست چیزهایی را به عنوان خاطره بگوییم. اگر قاطعانه شهید شده بودی می گفتم که مطلعی برای‌ اینکه شهید شاهد و ناظر است، اما به این اعتقاد هستم که این پرونده بسته نشده و می شود امیدوار بود که شما در یکی از زندان‌های اسرائیلی هستی چون اسرائیلی‌ها اینگونه‌اند که عجله‌ای برای سوزاندن اطلاعات ندارند. زود پرونده را نبندیم. آنها مثل ما عجله ندارند. چهار دهه یک پرونده را نگه می دارند و آن را به موقع خرج می کنند. شاید مقدر شده تا این داستان در یک ابهامی بماند تا امروز در این جلسه بیایم و شما را با حال وهوا و مدل تفکراتی این مرد آشنا کنم. شاید قرار است مثل خانم فاطمه‌زهرا(س) بی نام و نشان بماند. شاید جزء دعاهایش بود. مثل چمران که در وصیت‌نامه‌اش آمده بود که دوست دارم برای خدا آنگونه بسوزم که حتی تکه زمینی را از شما اشغال نکنم.

سقف پرواز اینها کجاست؟ ما می‌پرسیم قبر متری چند؟ اما آنها این‌طور نگاه می‌کردند.

اما احمد جان تو در این فتنه هشت ماهه اخیر نبودی؛ آن روز که در هواپیما یک نفر به استقبال ما آمد که دست برقضا سفیر ما هم بود، آن‌ها علی‌رغم اینکه مؤسسه فلسطین به نامشان شد و مدت زیادی نمک آن را خوردند اما عجیب بود در جریان فتنه، یکی از علمدارهای فتنه شدند، الله اکبر...

این قوم جهاد کرده آخر سر باخت/ ولی سر پی زر و زیور باخت/ این دوره دور بی تمکینی است/ در اصغر اگر نباخت در اکبر باخت

اما احمد جان! امروز اگر تو بودی، حرف امام و حضرت آقا -در رأس اهداف مسئولین نظام- این بود: "دفاع از فلسطین عمق استراتژیک نظام جمهوری اسلامی است"، این بازی نیست که آرد و روغن ارسال کنیم، فلسطین به عنوان عمق مسئله استراتژیک جمهوری اسلامی است. اگر امام هم این را نمی گفت جزء سنن تاریخی است، همه یهودی‌ها و مسیحی‌ها به این اعتقاد دارند ما هم اعتقاد داریم که تکلیف در نبرد آخرالزمان قرار است در مسئله آزادسازی قدس روشن شود. 



اما احمد جان خوب شد نبودی و کاش هیچ‌وقت نشنوی و به گوش‌ات نرسد که خط نبرد ما رسیده به خیابان جمهوری اسلامی که فرماندهی معظم کل قوا هم از پشت خانه خود صداهای منحوس را می‌شنید. باورت نمی‌شود. اگر تو بودی قطعاً جرأت نمی‌کردند به رهبر توهین کنند. این روزها دکتر و مهندس اینقدر زیاد شدند ولی تمام آنها مدل زندگی و تفکر شما را دیوانگی محض می‌دانند و بر این باورند نه تنها این مدل جایی ندارد بلکه بنا نیست مدل تو را حتی در کتاب‌های خودمان بشناسانند.

سه دهه در کتاب‌های ما پطرس هلندی را به خورد ما بدهند، بعد بگویند این داستان سرکاری بوده و از اساس کذب است. اما مثل اینکه قرار نیست داستان تو و قجه‌ای‌ها و وزوایی‌ها و چراغی‌ها و کریمی‌ها در کتاب‌های درسی فرزندان من بیاید. چطور شود مراسمی در جنوب شهر برگزار شود و جمعیتی که همیشه چشم انتظار و همیشه پای کارند این حرف‌ها را طور دیگر بشنوند.

ولی اگر تو بودی قطعاً نمی‌گذاشتی رفقایت که این روزها که رفاه‌طلب و محافظه‌کار شدند این معامله کاری ها را انجام دهند. یک روز به دامِ باغِ بالا دربند/ یک روز به آسیای پایین خرسند/ این گونه نشستیم و نشد هیچ عیان/ ما را که فروخت، در چه بازار و به چند؟!

اگر تو بودی قطعاً تشکل بسیج جهانی اسلام و نه بسیج سمپاش و بنا و صافکار و نقاش می رفتید به سمت اینکه آرمان حضرت روح الله و ایضا آرمان حضرت آقا را در جهت تشکیل ارتش 20 میلیونی تحقق ببخشید. می‌رفتید به آن سمتی که بتوان نهضت جهانی اسلامی را تشکیل داد.

اگر تو بودی مثل ما عمل نمی‌کردی که امروز به خاطر کوچک‌ترین مسائل مثل دانشگاه آزاد اسلامی، جماعتی که سه دهه کرسی ثروت و قدرت را در دست داشتند، حاضر نمی شوند این‌ها را واگذار کنند و یا مسائل کوچک‌تر آن مثل حجاب در گیر و بندهای ابتدایی باشیم، چه رسد به مسائل جهان اسلام. خدا نکند که دوباره حرف تیر و ترکشی بیاید. در حد همین که آذوقه‌ای برسانیم، کافی است منتظر نشستیم که ببینیم آیا بالاخره کشتی آذوقه را می‌فرستیم و آیا آن را می زنند یا نمی زنند!

احمد جان امروز جمهوری اسلامی مثل تو و محسن وزوایی ندارد که بدون هماهنگی لانه جاسوسی را تسخیر کنند و بعد به امام پیغام بدهند که آقا جان ما گرفتیم، چه دستوری می‌فرمایید؟

احمد جان امروز همه می خواهند از آقا خرج کنند، آقا هم برایشان طراحی کند، هم عملیات. آقا خودش بیاید داخل خط و مثل یک بسیجی بجنگد. مثل همین موردی که در این هشت ماه فتنه شد.

احمد جان اگر بودی امروز جبهه در اروپا و خاورمیانه بود، نه در خانه خودمان!

اما احمد عزیز:

ما سنگین‌تر از این حرف‌ها هستیم؛ قبلا گفتم من این دغدغه را ندارم که چرا اینجا نیستی! اگر روزی پای خود را در فرودگاه بگذاری اولین کاری که می‌کنی، یک سیلی به گوش من می‌زنی! تا این وضعیت را می‌بینی سرت گیج می‌رود. اما تو بمان برای اینکه سرباز واقعی آقا هستی. شاید یک روزی احمد جان جریانی مثل سال 2000 پیش بیاید و در اثر یک واقعه تاریخی، قفل زندان‌هایی مثل خیام باز شود و جماعتی بیایند و تو را از زندان بیرون بکشند که تو به درد همان سرباز واقعی آقا امام زمان(عج) یعنی یکی از همان 313 نفر می خوری.

ترسم آن روز که از قله فرود آید مرد/ سیصدو سیزده آدم نتوان پیدا کرد/ ترسم آن روز که مردان سرانجام آیند/ این جماعت همه با بقچه حمام آیند

احمد جان ترس ما از این است اگر تو بودی، ادامه نبرد را پیوسته در شعار و گوش ما زمزمه می‌کردی. همان شعار حضرت روح الله را که فرمود: "القدس! هو غدة السرطانیة و یجد ان تزول" همان طور که در روزهای آخر هم می‌گفتی: آهای بچه‌ها! مدام که قدس ما در اختیار یهود، مکه و مدینه در اختیار منافقین و کربلا و نجف در اختیار کفار است، نبرد ادامه دارد.

آن سفر کرده که صد قافله دل در ره اوست/ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش/ اللهم فک کل اسیر





      




سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ

کد موزیک - سوسا وب تولز :: صدایاب